17 ماهگی بهراد+ راه افتادن بهراد به طور کامل....
سلام پسر دوستداشتنی خودم
17 ماهگیت مبارک باشه عشق کوچولوم
برای چکاپ ماهیانه 6 تیر ماه رفتیم پیش دکترت و کلی از دست راه نرفتن تو گل پسر پیش دکتر گله کردم و دکتر گفت اصلا" نگران نباش. گفت اعتماد به نفسش کمه وگرنه راه رفتن بلده. یه شربت کلسیم هم نوشت که بهت بدم.
فردای اون روز توپت و برداشتم و رفتیم توی چمنهای روبروی خونمون و تو شروع کردی به راه رفتن و توپت و مینداختی زمین و میرفتی دنبالش اونم بدون هیچ ترسی. و من با هر قدمی که برمیداشتی خدا رو هزار بار شکر میکردم. چند باری زمین خوردی و بلند شدی تا دیگه ماشالا خوب خوب یاد گرفتی. تو که تا دیروز میترسیدی امروز به غیر از راه رفتن کلی کارهای شجاعانه انجام میدی مثلا" میری وایمیسی روی کامیونت و منم کلی نگران که مبادا بیفتی. یا از تختت میکشی بالا و ....
دیگه بهم ثابت شد تا بچه خودش کاری رو نخواد انجام بده هر چی ما مجبورش بکنیم بدتر میشه و اصلا" انجام نمیده. درست وقتی که من خودم و به بیخیالی زدم و تو رو هم هیچ کاری نداشتم که راه بری یا نه راه افتادی.
به قول مامان سیمین این جمله "دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه راه رفتن آموخت "و تو در حق بهراد تمام و کمال انجام دادی و قراره وقتی بزرگتر شدی ایشالا مامان سیمین بهت یادآوری بکنه که من چقدر این 5 ماه باهات پا به پا اومدم تا راه افتادی عزیزکم. حالا که میبینم واسه برداشتن یه اسباب بازی یا شیشه آبی که اونطرف اتاقه چطور خودت تاتی میکنی تا بهشون برسی و دیگه به من نیاز نداری خدا رو هزار بار شکر میکنم و اشک تو چشمهام جمع میشه.
راستی مامان نمیدونم چرا با اینکه خیلی از نظر تغذیه بهت میرسم ماشالا ماشالا اشتهات هم خوبه ولی زیاد وزن اضافه نمیکنی و هر کس میبینت میگه چرا لاغر شده. البته میدونم این دندونهای بلا هم نمیزارن یه کم گوشت بیاد زیر پوستت.
دندون کرسی سمت چپ بالا هم 6 تیر ماه نیش زد و راحت شدی.
از لغاتی که تو این چند وقت یاد گرفتی:
برگ: بر
گل: گگ
خاله ویدا: بیدا
گاو میگه: ماااااا
هاپو میکه: هاپ
ببعی میگه: بع
تاب بازی: آبو
بهراد 17 ماهه من کلاغ پر و دالی بازی رو خیلی دوست داره و کلی خودش باهامون دالی بازی میکنه.
بهراد 17 ماهه من وقتی میگم مامان و بوس بکن میاد و محکم بوسم میکنه
بهراد17 ماهه من عاشق رقصه و با کمترین آهنگ و موزیک شروع میکنه به نانای کردن و جدیدا" هم دستهات و میاری بالا و تکون میدی
بهراد 17 ماهه من وقتی باباش میره سرکار مدام بهونه میگیره و تو خونه راه میره و صداش میزنه
بهراد 17 ماهه من عشقه؛ نفسه؛ زندگیه.......
خدایا برای داشتن این هدیه الهی هزاران بار شکر