شروع غذای کمکی + ....
سلام پسر خوشگل و ناز مامان
یه مدت هست که نتونستم بیام تو وبلاگت چیزی بنویسم آخه همه وقتم رو تو گل پسر پر میکنی و من دیگه وقت کار دیگه ایی رو ندارم. ماه رمضان هم هست و مشغول مهمان داری و مهمانی رفتن و افطاری درست کردن واسه بابایی و....
وقتهایی هم که میخوابی یا من تند تند کارهام رو انجام میدم یا با هات میخوابم.
فندق مامان روز یکشنبه 15 تیر تصمیم گرفتم بهت کمی لعاب برنج بدم و خدا رو شکر دوست داشتی.
قرار بود غذای کمکی تا پایان شش ماه بهت ندم ولی انقدر موقع غذا خوردن بهم نگاه میکنی که به سختی غذام رو میخورم و مدام هم که گرسنه هستی این شد که زودتر شروع کردم.
25 تیرماه هم فرنی برات درست کردم با شیر خودم. خدا رو شکر خیلی دوست داری و تقریبا یه کاسه کوچولو ظهر میخوری و یه کاسه هم غروب ولی باز هم میخوای.نوش جونت عزیز دلم تو خوش غذا باش هر چی که دوست داری برات درست میکنم.
بهرادم انقدر تلاش میکنی واسه سینه خیز رفتن که نگو. کلی به خودت فشار میآری و وقتی موفق نمیشی شروع میکنی به نق زدن .بلندت که میکنم خیس عرق شدی انقدر که تلاش کردی.
از شیرین کاریهات بگم که دل من و بابایی رو آب میکنی و انقدر ذوقت رو میکنیم که نگو.تو چند تا پست قبل تر گفته بودم میگی ما. حالا کاملترش کردی و میگی ماااااان وای که وقتی میگی میخوام بخورمت
عزیزم هر شب قبل خواب خدا رو شکر میکنم به خاطر وجود تو که زندگی من و بابا بهزادت رو شیرین تر و زیبا تر کردی. خدایا شکرت
فرنی خوردن بهراد