تولد شش ماهگی+کارهای جدید
سلام پسر نیم ساله من
سلام قند عسل مامان و بابا
فدات بشم این 6 ماهی که اومدی تو زندگیمون هر روز خدا رو شکر میکنم که زندگی ما رو قشنگتر و عاشقونه تر کردی.وای عزیز دلم که این شش ماه چقدر زود گذشت. لحظه لحظه این شش ماه واسه من و بابایی پر از خاطره های قشنگه.
تولد این ماهت رو خونه مامان سیمین و بابا امیر گرفتیم. خاله هم اومد و بابا یه کیک خیلی قشنگ گرفت. کلی عکس انداختیم و شما هم کلی شیطونی کردی.
شنبه با مامان سیمین رفتیم مرکز بهداشت. اول وزنت کرد که خدا رو شکر خیلی خوب بود و خانم مسئول اونجا گفت بهش شیر خشک میدی گفتم نه شیر خودم رو میخوره گفت آخه وزنش کمی بالاست. پس خیلی خوب وزن گرفته. منم تو دلم کلی ماشالا گفتم.قد و دور سرت رو هم گرفت که خدا رو شکر اینها هم خوب بودن.
بعد رفتیم اتاق واکسیناسیون. اول قطره فلج اطفال خوردی و بعد اولین واکسن رو زد و گریه شما رفت به هوا مامان سیمین و من کلی قربون صدقت میرفتیم تا آرومتر شدی. ولی با واکسن بعدی دوباره گریه. مامان سیمین بلندت کرد و کلی بوست کرد تا آروم شدی. قربونت برم که اشکهات همینجوری میومد.
بعد رفتیم خونه مامان سیمین و شما شیر خوردی و خوابیدی. بابا بهزاد گفته بود بمونم اونجا که خدایی نکرده اگه تب کردی دست تنها نباشم. خدا رو شکر تا شب تب نکردی. شب کمی داغ بودی ولی خیلی نبود. هر چهار ساعت بهت قطره میدادم که خودش کلی حکایت داره:
بابا بهزاد چند روز پیش رفته بود قطره استامینوفن با طعم موز گرفته بود که شما اذیت نشی. ولی اون روز دو بار بعد از دادن قطره بالا آوردی. از بس که قیافت رو در هم میکردی و خوشت نمیومد.
همون شب حدودای ساعت11 فهمیدیم جواب کنکور روی سایت اومده. دایی رفت تو اتاق ما هم به دنبالش تو هم تو بغلم بودی. ولی دایی گفت خودم اول میخوام ببینم واسه همین اومدیم از اتاق بیرون و چند لحظه بعد دایی پرید بیرون و گفت رتبم شده 526
انقدر جیغ جیغ کردم از خوشحالی تو هم هاج و واج نگاهمون میکردی. حالا بزرگ شدی برات تعریف میکنم که اون شب چکارها کردیم و چقدر همه خوشحال بودیم. ایشالا دایی یه رشته خیلی خوب قبول بشه.
بهراد مامان فرنی و حریره بادام و حریره کنجدت رو دیگه با شیر پاستوریزه درست میکنم و خدا رو شکر که شما دوست داری.عاشق آب خوردن هستی و منم با شیشه بهت آب میدم.
انقدر دستهات رو میخوری که نگو. هر چیزی هم که بدم دستت اول مستقیم میره تو دهنت
جدیدا" کف پاهات رو با دستهات میگیری و کلی باهاشون بازی میکنی.
بهرادم خیلی خیلی دوستت دارم