بهراد فندق کوچولوبهراد فندق کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

بهراد کوچولو

تولد شش ماهگی+کارهای جدید

1393/5/13 11:44
532 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر نیم ساله منniniweblog.com

سلام قند عسل مامان و باباniniweblog.com

فدات بشم  این 6 ماهی که اومدی تو زندگیمون هر روز خدا رو شکر میکنم که زندگی ما رو قشنگتر و عاشقونه تر کردی.وای عزیز دلم که این شش ماه چقدر زود گذشت. لحظه لحظه این شش ماه واسه من و بابایی پر از خاطره های قشنگه.

تولد این ماهت رو خونه مامان سیمین و بابا امیر گرفتیم. خاله هم اومد و بابا یه کیک خیلی قشنگ گرفت. کلی عکس انداختیم و شما هم کلی شیطونی کردی.niniweblog.com

شنبه با مامان سیمین رفتیم مرکز بهداشت. اول وزنت کرد که خدا رو شکر خیلی خوب بود و خانم مسئول اونجا گفت بهش شیر خشک میدی گفتم نه شیر خودم رو میخوره گفت آخه وزنش کمی بالاست. پس خیلی خوب وزن گرفته. منم تو دلم کلی ماشالا گفتم.قد و دور سرت رو هم گرفت که خدا رو شکر اینها هم خوب بودن.niniweblog.com

بعد رفتیم اتاق واکسیناسیون. اول قطره فلج اطفال خوردی و بعد اولین واکسن رو زد و گریه شما رفت به هوا مامان سیمین و من کلی قربون صدقت میرفتیم تا آرومتر شدی. ولی با واکسن بعدی دوباره گریه. مامان سیمین بلندت کرد و کلی بوست کرد تا آروم شدی. قربونت برم که اشکهات همینجوری میومد.niniweblog.com

بعد رفتیم خونه مامان سیمین و شما شیر خوردی و خوابیدی. بابا بهزاد گفته بود بمونم اونجا که خدایی نکرده اگه تب کردی دست تنها نباشم. خدا رو شکر تا شب تب نکردی. شب کمی داغ بودی ولی خیلی نبود. هر چهار ساعت بهت قطره میدادم که خودش کلی حکایت داره:

بابا بهزاد چند روز پیش رفته بود قطره استامینوفن با طعم موز گرفته بود که شما اذیت نشی. ولی اون روز دو بار بعد از دادن قطره بالا آوردی.سبز از بس که قیافت رو در هم میکردی و خوشت نمیومد.

همون شب حدودای ساعت11 فهمیدیم جواب کنکور روی سایت اومده. دایی رفت تو اتاق ما هم به دنبالش تو هم تو بغلم بودی. ولی دایی گفت خودم اول میخوام ببینم واسه همین اومدیم از اتاق بیرون و چند لحظه بعد دایی پرید بیرون و گفت رتبم شده 526

انقدر جیغ جیغ کردم  از خوشحالی تو هم هاج و واج نگاهمون میکردی.niniweblog.com حالا بزرگ شدی برات تعریف میکنم که اون شب چکارها کردیم و چقدر همه خوشحال بودیم. ایشالا دایی یه رشته خیلی خوب قبول بشه.smile смайлики смайлы

بهراد مامان فرنی و حریره بادام و حریره کنجدت رو دیگه با شیر پاستوریزه درست میکنم و خدا رو شکر که شما دوست داری.عاشق آب خوردن هستی و منم با شیشه بهت آب میدم.niniweblog.com

انقدر دستهات رو میخوری که نگو. هر چیزی هم که بدم دستت اول مستقیم میره تو دهنتsmile смайлики смайлы

جدیدا" کف پاهات رو با دستهات میگیری و کلی باهاشون بازی میکنی.niniweblog.com

بهرادم خیلی خیلی دوستت دارم

 

پسندها (2)

نظرات (4)

آریا و مامانی وبابایی
14 مرداد 93 17:07
بهراد جونم 6ماهگیت مبارک به وب ماهم سر بزنید .
شیوا مامان بهراد
پاسخ
مرسی عزیزم. چشم حتما" سر میزنم
خاله ی رادین
17 مرداد 93 11:06
سلام بهراد جوووونی..... مطلب جدید برا رادین گذاشتم منتظرتونم با مامانی بیا وبمون تا با نظراتتون خوش حالمون کنید مرررررررسی خاله جونی
شیوا مامان بهراد
پاسخ
سلام خاله جون. چشم حتما" میایم
مامان صدرا
17 مرداد 93 22:04
بهراد جونم 6 ماهگیت مبارک خاله جون اخی خاله فدای گریه هات
شیوا مامان بهراد
پاسخ
مرسی خاله جون این واکسنها نی نی ها رو چفدر که اذیت نمیکنن
نگارنده:سمیرا
18 مرداد 93 1:20
سلام دوست عزیز...خدا گل پسر نازتون را حفظ کنه...واقعا شرمنده مدتی حسابی سرم شلوغ بود و کمتر به وبلاگم سر میزدم...از من در مورد تولد باب اسفنجی ترنم پرسیده بودید...لیبل بطری و لیوان ها بر چسب است که ار لوازم تحریری تهیه کردم دوست عزیز...سوالی داشتید در خدمتم... ممنون که به ما سر زدید..
شیوا مامان بهراد
پاسخ
ممنون عزیزم. اگه سوالی باشه حتما" مزاحمتون میشم.