گزارش کارها...
سلاممممممممممممممممم نفسم
این چند وقت سرمون شلوغ بود و منم حسابی درگیر کارها و شیطونیهات بودم وقت نکردم بیام تو وبلاگت بنویسم.
بهرادم داری سعی میکنی بشینی و وقتی تو بغلم هستی خودت رو میاری جلو و بدون کمک چند لحظه میشینی و کلی هم ذوق میکنی. ولی میترسم به کمرت فشار بیاد واسه همین زود بلندت میکنم.
از غذا خوردنت بگم که یه روز خوب میخوری و یه روز انقدر باید شعر بخونم و باهات بازی بکنم تا بلکم اون دهن کوچولوت رو باز بکنی. بعضی وقتها چنان دهنت رو قفل میکنی که نگو.
حریره بادام و کنجد رو خیلی دوست داری البته با شیر خشک . با شیر پاستوریزه که درست میکنم خیلی نمیخوری. امروز قراره به سوپت عدس اضافه بکنم.
دو روزه عصرها بهت پوره سیب زمینی میدم که فعلا دوست داری.
یه عروسی هم رفتیم که انقدر ماشالا ماه شده بودی که همه میخواستن بخورنت و کلی قربون صدقت میرفتن.
دو شبه که بد میخوابی یعنی با اینکه چشمهات بسته هست ولی همش تکون میخوری و میچرخی و پاهات رو میزنی به دیواره های تختت. منم بلندت میکنم شیر میخوری و بعد از یک ربع دوباره شروع میشه. نمیدونم چرا.شایدم خوابی و من فکر میکنم بیداری.
انقدر برامون تعریف میکنی و صداهای خوشگل درمیاری که نگو. الانم روی تختی و داری آواز میخونی. دو تاازانگشتهای دستتم توی دهنته
مامان چرا کرواتت کج شده