جشن دندونی بهرادم
سلامممممممممم سلامممممم صد تا سلام به گل پسر خودم
همون شنبه که فهمیدم دندون کوچولوت نیش زده زودی همه رو دعوت کردم واسه شب جمعه تا یه جشن کوچولو برات بگیریم. چون هفته دیگه بابا و دایی نیستن و بعد هم که محرم و صفر شروع میشه.
بماند که تا چهارشنبه هنوز عمه قول بهم نداده بود. ولی من یه فکرهایی واسه مهمونیت کرده بودم و کمی از خریدها رو هم کرده بودیم.
مهمونی قشنگ و خوبی شد و به همه خیلی خوش گذشت.
وای از دست این شیرینی فروشیها وقتی رفتیم سفارش کیک دندون بدیم گفتن اصلاوقت نداریم و مجبور شدیم کیک ساده بگیریم.
شما معمولا ظهرها یکی دوساعتی میخوابی ولی اون روز فقط نیم ساعت خوابیدی و زودی بیدار شدی و همش نق میزدی که من باهات بازی بکنم. تا اینکه مامان سیمین اومد و خدا خیرش بده پیش شما بود تا من به کارهام برسم. بابایی هم که همش میرفت دنبال بقیه خریدها.
غذاها: سالاد الویه و آش دندونی و ته چین مرغ و کوکو سبزی روی نان باگت و دسر بود. من که خیلی کار داشتم بقیه هم فقط فیلم گرفتن و عکسی از میز شام ندارم که خیلی خیلی دلم میسوزه
وای که پسرم چقدر خوشحال بود و ذوق میکرد. کلی هم با باباش رقصید.از خوشحالیت گریه ام گرفته بود(از دست این مامان حساس).بابایی هم که دیگه نگو انقدر خوشحال بود و کلی کیف میکرد که داری ذوق میکنی.
قبل شام آوردمت تو اتاق تا یه چرت کوچولو بزنی تا واسه عکس و کیک سرحال باشی ولی شیر که خوردی شروع کردی به بازی کردن. واسه همین بعد شام سریع کیک رو آوردیم و کلی رقصیدیم و عکس انداختیم. ولی دیگه آخرهاش خسته شده بودی و نق میزدی.
مامان محبوبه کاپشن شلوار کادو داد. عمه جون هم سه تیکه شلوار و سویشرت. خاله جون و مامان سیمین هم پول آوردن که دست همه درد نکنه.
عزیز دلم انگار میخواد دندون بعدی هم دربیاد آخه خیلی لثه ات متورم شده و همش نق میزنی و با حرص شیر میخوری.
خدایا شکر به خاطر پسر نازم