9ماهگی بهراد+بهراد درمراسم شیرخوارگان علی اصغر+دومین دندان بهرادم
سلام پسر ماه مامان
9 ماهگیت با یک روز تاخیر مبارککککککککککککککککککک
دیروز ظهر که نذری داشتم مامان سیمین و مامان محبوبه اومدن کمکم و شما هم پسر خیلی خیلی خوبی بودی و گداشتی مامان به کارهاش برسه.
بعدظهر هم رفتیم نذریها رو دادیم به یه جا که هرسال میدادیم که برسه به فقیرها. بعد هم رفتیم لباس گرفتیم برای مراسم امروز صبح شیرخوارگان علی اصغر. واسه همین نشد دیروز کیک درست بکنم.
امروز 7صبح بیدار شدم و تخم مرغت رو درست کردم و بعد ساعت8/15 بود بیدار شدی و لباسهات رو پوشیدم و رفتیم دنبال مامان سیمین و رفتیم مصلا. وقتی رسیدیم ساعت9صبح بود وبا اینکه گفته بودن ساعت 8/30مراسم شروع میشه ولی هنوز شروع نشده بود. خیلی خیلی شلوغ بود و گرممممممممممم.
همیشه دوست داشتم تو این مراسم شرکت بکنم و پارسال که تو دلم بودی به امام حسین گفتم سال دیگه با پسرم دعوتم بکنه و خدا رو شکر که دعوتمون کرد. قربونت برم علی اصغر که بهراد من رو دعوت کردی تو این مراسم باشه. خیلی خیلی مراسم خوبی بود.... و به نوبت من و مامان سیمین میگرفتیمت و تو هم اولش ساکت بودی و تخم مرغت رو خوردی ولی بعد نق هات شروع شد مخصوصا" وقتی میگرفتمت روی دستم چنان لبهات رو جمع میکردی و بغض میکردی که نگو.آخر مراسم هم که خوابت برد.
مراسم 11/30 تموم شد و اومدیم خونه. عصر هم برات کیک پختم و الان توی فر هست . ایشالا عکس میندازیم و با عکسهای مراسم به این پست اضافه میکنم.
حالا از بلا شدن پسرم بگم که وقتی تو بغلم هستی سمت هر جا میرم شیرجه میزنی تا دستت رو به وسایل بزنی.
چنان دس دسی میکنی که میخوام بخورمت.
خداروشکر خداروشکر غذا خوردنت بهتر شده البته من با یه سری ترفندها بهت میدم.
مثلا" زرده تخم مرغ که درست میکنم یه تیکه کوچولو بیسکوئیت مادر هم میارم و کوچولو کوچولو میکنم و با دست میزارم دهنت بعد تا بیسکوئیت بعدی رو میخوام بدم سریع یه قاشق زرده میزارم دهنت.
ناهار و شام هم امتحان کردم پیش خودمون که هستی بهتر میخوری واسه همین یا سفره میندازم زمین یا تو بغلم سر میز با هم میخوریم ولی تمام وسایل یه چند سانتی باید دور باشه از جلو دستهات وگرنه میکشی و ....
فردا صبح هم ایشالا میریم مرکز بهداشت.راستی آزمایش کم خونی که همه بچه ها تا قبل از 9 ماه باید انجام بدن رو هفته پیش انجام دادی و خدا رو شکر که مشکلی نبود.
امروز93/8/11 مامان شیوا به پست اضافه کرد:
رفتیم مرکز بهداشت و خدارو شکر همه چیز خوب بود فقط گفت کمی دور سرت بزرگه و دو هفته دیگه دوباره بیارش ولی مشکلی نیست و احتمالا" ارثیه!!توکل به خدا
عصر جمعه هم خاله ویدا زنگ زد که شام بریم خونشون و ما هم کیک تولدت رو برداشتیم و رفتیم . شمع یادمون رفت بیاریم خاله هم نداشت واسه همین روی کیک شکلاتیت با خامه عدد 9رو نوشتم. اصلا" نمیشد عکس بگیریم همش در حال شیرجه بودی سمت کیک به زور بابا نگهت داشت و این عکس رو گرفتیم.
امروز صبح دیدم وقتی دندونت رو به لثه بالاییت فشار میدی صدایی میاد و نگاه کردم دیدم بعلللللللللله درست بالای سر دندون پایینیت یه دندون خوشگل نیش زده و تو هم مدام این دو تا دندون کوچولوت رو به هم میزنی.قربونت برم دیشب هم مثل اون سری مدام نق میزدی و چند بار بیدار شدی و شیر خوردی.
امام حسین بهرادم بیمه خودت
این عکس آخری مربوط میشه به مهمونی دایی که یادم میرفت بزارمش.(توی یک سفره خانه سنتی هست)