بهراد فندق کوچولوبهراد فندق کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

بهراد کوچولو

سومین دندون بهراد+....

1393/9/1 11:58
326 بازدید
اشتراک گذاری

سلام یکی یکدونه قلب بابایی و مامانیniniweblog.com

این چند وقت درگیر درآوردن دندون سوم بودی و بعد از 10روز نققققق زدن و بدددددد غذا شدن بالاخره29آبان دومین دندون پیشین پایین هم دراومد و با این حساب شما فعلا سه تا مروارید خوشگل کوچولو توی دهنت داری.niniweblog.com

یه چند روز هم هست وقتی داری شیر میخوری گازهای کوچولو با دندونت میگیری. همون پنجشنبه که دندونت نیش زد چنان گازی گرفتی که کلی گریه کردم. ولی دلم نمیاد که دعوات بکنم یا ....

از همه بدترش دیروز ظهر بود نق خواب میزدی و آوردمت تو اتاق که بهت شیر بدم که یهو گازییییییییی گرفتی که نگو منم زار زار گریه میکردم و دیدم داره کمی خون هم میاد. بابایی بردت بیرون و کلی با حرف زدن دعوات کرد ولی تا الان هر وقت شیر میخوری دردم میگیره.niniweblog.com

آخه قربونت بره مامان میدونم دندونات اذیتت میکنن ولی مامانی هم گناه داره به خدا.niniweblog.com

مامان بابایی که دیروز خونشون بودیم بعد گاز گرفتن شما رفت گوشت کباب کرد که لااقل به گوشت گاز بزنی البته خودم هم چند روزی یه بار این کار رو میکنم. ولی انگار گاز ازمی می یه چیز دیگه است!!niniweblog.com

از غذا خوردنت بگم که جدیدا"صبحانه بد میخوری و کلی باید بازی بکنم باهات تا بخوری. 

سوپ خیلی دوست داری واسه همین بیشتر برات سوپ درست میکنم و از غذای خودمون هم کمی بهت میدم.

از میوه ها موز و سیب و پرتقال بسیار دوست داری. پره پرتقال رو میزارم دهنت و شما هم میک میزنی تا آبش رو بخوری.

امان از دست این قطره آهن که هر روز باهم جنگ و دعوا داریم تا بخوری. میخوام بریزم ته گلوت تا دندونهات سیاه نشن ولی اصلا" دهنت رو باز نمیکنی. چند وقت پیش بابایی اومد کمک تا بهت قطره بدم که یهو نمیدونم قطره کجا رفت که چند ثانیه ایی نفست بند اومد انقدر زدیم به پشتت تا استفراغ کردی و حالت خوب شد.کلی با بابایی به خودمون بدو بیراه گفتیم که اینجوری شد و کلی نشستم گریه کردم.آخه این قطره آهن چیه....niniweblog.com

مامانهای عزیز اگه تجربه ایی تو دادن قطره آهن دارید بهم بگید لطفا" 

مامانی راستی چرا وقتی سرحال هستی و داری بازی میکنی همش بابا بابا و دٰدٰ میگی بعد وقتی خسته ایی و خوابت میاد و نق نقو هستی همش میگی ماماماااااااامامااااااااااااااااniniweblog.com

بهرادم اصلا" دیگه دوست نداری بشینی و همش باید سرپا نگهت دارم وقتی سعی میکنم که بشینی چنان خودت رو سفت میکنی که نگو .واسه همین اصلا" به کارهام نمیرسم و همش شما رو نگه میدارم سرپا و تو هم شیرجه میزنی تا خرابکاری بکنی.هنوز هم چهاردست وپا نمیری وقتی به دکتر گفتم گفت مهم نیست و پسر شما زودتر از موقع به دنیا اومده. و نگران نباش...

خب بریم سراغ عکسهای پسری:

این لباس بافتنی رو مامان سیمین وقتی هنوز دنیا نیومده بودی برات بافته بود

این کلاه و شال هم عمه پارسال بافت و ده روزگیت بهت هدیه داد

این هم یه عکس آتلیه بهرادی

بهراد مشغول خرابکاری

 

پسندها (5)

نظرات (1)

مامان صدرا
3 آذر 93 15:28
اخی بمیرم برات که این قدر شیطون شدی