با پسرم....
سلام شیطونککککککککککککک مامان
خوبی فدات بشم
این روزها همش برمیگردم به پارسال این موقع و کلی خاطرات برام زنده میشن. چه زود تو داری بزرگ میشی و رشد میکنی. مامان یه دفتر خاطرات داره که جزئیات موقعی که توی دلم بودی رو نوشتم و شبها وقتی میخوابی میرم اونها رو میخونم.
بهرادم پسر ناز و مهربونم همش با هم بازی میکنیم و کتاب میخونیم.عاشق کتابی و من از دو ماهگیت برات کتاب میخوندم.
عاشق خوردن غذا ومیوه با دستی و منم هیچ کاری باهات ندارم و اجازه میدم راحت باشی.
عاشق فضولی کردنی و به همه جا سرک میکشی.کافیه یه چیز جدید ببینی تا قشنگ زیر و روش نکنی ول کن نیستی....
عاشق بابایی هستی تا صدای در و میشنوی سریع راه میفتی و فکر میکنی بلدی بری من هم سریع میگیرمت و با هم میریم سمت در و تو اصلا" اجازه نمیدی بابا لباسهاش رو دربیاره.
یه چند ماهی هست که دیگه نمیزاری ناخن هات رو کوتاه بکنم و منم وقتی خوابی این کار و میکنم و جالب اینه که تو خواب هم دستت رو میکشی و نمیزاری!!
کارتون و تبلیغ دوست داری مخصوصا" اون کلیپ امام رضا که قبل اخبار ساعت 2 ظهر پخش میشه رو هر جا که صداش رو بشنوی سریع دستهات رو تکون میدی و با دقت نگاهش میکنی.بعد نگاه من میکنی تا بگم اما رضا اومد
بهرادم این روزها که ایشالا دارم به تولد یک سالگیت نزدیکتر میشم یه حس عجیبی دارم یه حس پر از شور و عشق و خوشحالی.....
بهرادم خیلی زیاد عاشقتم