15ماهگی بهراد با تاخیر+تولد بهزادم و روز پدر
سلام به روی ماه پسر گلم
15ماهگیت مبارک عشق مامان
ببخشید دیر اومدم آخه اصلا" وقت نمیکنم بیام پای کامپیوتر.
عزیز دلم دیگه تقریبا" هر چیزی رو که بهت میگیم تکرار میکنی اونم با زبون خودت.شیرین زبون مامان بهت میگم طوطی. فدای صحبت کردنت بشم الهی. اگر هم نتونی کلمه رو بگی یه جوری آهنگش و میگی و بهمون میفهمونی. از کلمه های جدیدت برات بگم:
برگ=بررر
ماه=ماه
دایی=دای
بابا امیر(بابای خودم)=امی
نی نی= نانای(با یه لحن خوشگل میگیش)
بادکنک=بادکککن
باد=باد
امسال روز پدر و تولد بابا با فاصله یک روز بود و واسه همین یه جشن کوچولوی سه نفره گرفتیم به صرف کیک و عکس و کادو. شب هم مامان سیمین اینا و دایی که بعد از یک ماه از تهران اومده بود و خاله اینا شام خونمون بودن. خیلی خوش گذشت....
صبح روز پدر هم رفتیم بروجرد چون پسر خاله مامان به خاطر به دنیا اومدن دختر ماهش ناهار سالن دعوت کرده بود.اولش خوب بودی ولی بعد کلی نق خواب زدی و رفتیم تو نمازخونه سالن بهت شیر دادم که بخوابی ولی نخوابیدی و دوباره اومدیم بیرون. چند تا پله اونجا بود که شما همش من رو میکشوندی اونجا که از پله ها بالا و پایین بری.....عصر برگشتیم خونه.
سه تا از دندونهای تختت با هم متورم شدن و یکیشون بد جور باد کرده و کبود شده انگار زیر لثه خون جمع شده. یه چیزهایی میکنی دهنت که نگو از سنگ کنسول گرفته تا میزهای چوبی و ..... نیش هم نمیزنن که راحت بشی..
سه شنبه شب هم عمه جون اینا و مامان جون اینا رو از شام گفتم بیان و دوباره کیک درست کردم و یه تولد دیگه هم واسه بابا گرفتیم. راستی یادم رفت بگم من و شما واسه بابا بهزاد یه کفش خوشگل خریدیم. عشقم مبارکت باشه.
خدایا همیشه توکلم به خودت بوده تنهامون نزار