رفتن بهزاد به ماموریت+یه اتفاق بد
سلام نفسسسسسسسسسسسسسسس مامان و بابا قربونت برم الهی پسر نازم روز به روز داری بامزه و شیطون میشی. کلی تو خونه که هستیم میخندی و صداهای خوشگل درمیاری ولی وقتی میریم بیرون جدی هستی و فقط با تعجب دور و بر رو نگاه میکنی. بابایی صبح پنچشنبه ساعت 5 رفت تهران ماموریت. ما هم بار و بندیلمون رو جمع کردیم و برای ساعت 11 بابا امیر اومد دنبالمون و رفتیم خونشون.کالسکه رو هم بردم که بعدظهر بریم بیرون. عصر با مامان سیمین رفتیم بیرون کلی چرخیدیم. خیلی وقت بود اینجوری بیرون نرفته بودم.همیشه جایی میخوایم بریم با ماشین هستیم و کمتر پیاده میشیم. بالاخره مامان موفق شد هدیه ایی رو که بابا روز زن داده بود بده یه انگشتر خوشگل. دست بابایی درد...
نویسنده :
شیوا مامان بهراد
12:54